♥♥ فرشته های روی زمین ♥♥

سیب

1390/1/6 9:43
نویسنده : مامان سارا
406 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  پسرای گلم:

مامانتون خیلی شعر دوست داره اینم یکی از اون شعراست الان براتون می نویسم شاید وقتی شما بزرگتر می شید با گذر زمان یادم بره مثل خیلی از چیزهایی که یادم رفته..........




تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من كرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان
می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق این پندارم
كه چرا
خانه كوچك ما سیب نداشت
www.bahar22.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.bahar22.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان شیدا
6 فروردین 90 3:05
سلام ساراجون شعر قشنگی بود . پسرای گلتو میبوسم
مامان فرشته
6 فروردین 90 11:30
سلام عزیز دلم خیلی شعرت رو دوست داشتم دیشب خوندمش اما دیشب نشد کامنت بزارم چون باز نمی شد بوس ممنونم خیلی برای سپیده جون دعا می کنم
معصومه عمه پرهام
6 فروردین 90 23:51
6 فروردین،زاد روز پیامبر نیک گفتار آریائیان گرامی باد
مامان فرشته
7 فروردین 90 10:55
سلام سارا جونم
ممنون گلم
دیشب دوباره درد داشتم الان یه کم بهترم اما مدام دراز می کشم ببینم خوب می شه بوسسسسس


امیدوارم زود خوب شی گلم
مامان مانی جون
7 فروردین 90 13:09
ممنون از اینکه به وب مانی جونم سر میزنی
زينب عشق مامان و بابا
7 فروردین 90 13:12
مامان آوا
7 فروردین 90 13:16
سلام عزیزم منم این شعر رو خیلی دوست دارم مرسی که نوشتی تا یاد خاطرات قدیمی بیافتم گلاتو ببوس
مامان ماهان
8 فروردین 90 0:02
سلام حتما عزیزم مطمئن باش که دوستای خوب هیچ وقت همدیگه رو فراموش نمیکنن.
مامان فرشته
8 فروردین 90 12:26
سلام سارای مهربون به سپیده جون سلام من رو برسون بگو یکی هست مدام اگه لایق باشه داره برات دعا می کنه و آرزوی سلامتی برات داره عزیزای منو ببوس
آزاده
8 فروردین 90 23:11
سلام عزيزم من هم عاشق اين شعرم بقيش هم من واست مي نويسم "جواب زيباي فروغ فرخ زاد" من به تو خنديدم چون كه مي دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي پدرم از پي تو تند دويد و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه پدر پير من است من به تو خنديدم تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك دل من گفت: برو چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ... و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام حيرت و بغض تو تكرار كنان مي دهد آزارم و من انديشه كنان غرق در اين پندارم كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت
آزاده
8 فروردین 90 23:17
راستي زبان حال سيب رو هم گوش كن .. خيلي زيباست دخترک خندید و پسرک ماتش برد که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده باغبان از پی او تند دوید به خیالش می خواست، حرمت باغچه و دختر کم سالش را از پسر پس گیرد، غضب آلود به او غیظی کرد! این وسط من بودم، سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم من که پیغمبر عشقی معصوم، بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق و لب و دندان ِ تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم و به خاک افتادم چون رسولی ناکام هر دو را بغض ربود دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت: " او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! " پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود " مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد " سالهاست که پوسیده ام آرام آرام عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم، همه اندیشه کنان غرق در این پندارند این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت ببخشيد زيادي پر حرفي كردم
مامان حسین
10 فروردین 90 11:47
سلام ساراجون پسرهای گلت خوبن؟ حال خواهرجونت چطوره؟