♥♥ فرشته های روی زمین ♥♥

بدون عنوان

کاش زودتر برات می نوشتم ولی باور کن فرصتشو نداشتم پسرم آخه تو خیلی کوچک بودی که داداشی اومد ولی حالا دیگه سعی می کنم از کوچیکیهای تو شروع کنم تا بعد نوبت پرهام بشه می دونی مامانی تا وقتی برای واکسن ۴ ماهگیت بردمت مرکز بهداشت نمی دونستم چقدر دوستت دارم  وقتی می خواستن واکسنتو بزنن فهمیدم خدایا این موجود کوچولو پسر من وچقدر دوستش دارم همون وقتها بود که برای اولین بار خودم بردمت حموم وای چقدر دوست داشتنی بود تا اون موقع با مامان جون می رفت ی  حموم خلاصه پسرم هرچی بزرگتر شدی علاقم بهت بیشتر شد و می شه ...
24 بهمن 1389

بدون عنوان

وقتی اولین بار طاها را تو بغلم گرفتم یک حس غریبی بود با خودم می گفتم خدایا این موجود کوچولو رو من باید بزرگش کنم وای چه مسئولیت سختی اصلا فکرش رو هم نمی کردم که بتونم با خودم می گفتم خدایا این کوچولو حتی بغل کردنش هم سخته کمکم کن حالا اون موجود کوچولو ۳سال ونیمش و تمام زندگی من وپدرش با شیرین زبونی هاش و قشنگ حرف زدنش تمام دنیامونو پر از شادی کرده پذیرش پرهام راحت تر بود چون بچه دوم بود و اونقدر دوست داشتنی که گذشت زمان رو با این دو تا فرشته کوچک حس نمی کنم دوستتون دارم                           ...
19 بهمن 1389

چشمهای تو

دست های تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی ...
19 بهمن 1389

حس تازه

تجربه بچه دار شدن برای هر مادری یک حس ناب وتازه است یک حس عجیب ولی دوست داشتنی اولین باری که فهمیدم طاها رو دارم اونقدر برام عجیب بود که باورش نمی کردم ولی کم کم باهاش انس گرفتم وشد همه چیز زندگیم لحظه به لحظه بزرگ شدنش اونقدر برام قشنگ ومقدس بود که دوست داشتم با یک کلید زمان رو متوقف کنم با اومدن پرهام زندگی یک شکل دیگه ای گرفت سخت بود خیلی سخت آخه ۲سال باهم تفاوت داشتند ولی اینقدر پرهام دوست داشتنی که سختیهاشم زیباست از خدا ممنونم که دو تا فرشته کوچولو رو به من هدیه داد ...
19 بهمن 1389