شیرین زبونی
سلام طاهای گلم :
می دونی مامانی شما یک کمی دیر شروع به صحبت کردن کردی ولی وقتی شروع کردی پشت سر هم کلمه ها رو یاد گرفتی وتند تند حرف می زدی چقدر هم شیرین اولین کلمه ای که یاد گرفتی ترسید بود که می گفتی تسید البته آب و بابا رو قبلش می گفتی یک روز توی حیاط خونه مامان جون یک پرنده اومد نشست تا تو رفتی پیشش اونم پرید ورفت اونجا بود که گفتی تسید من وخاله سحر هم کلی جیغ وداد کردیم وذوق زدیم رنگها رو هم زود یاد گرفتی می گفتی سزب-فسید -ارمز-خلاصه مامان خیلی شیرین حرف می زدی الانم همینطوره یک کلمه ای که من خیلی دوست داشتم وقتی می خواستی بگی نگاه کن می گفتی ناناک من خیلی خوشم می اومد یا مثلا وقتی پیشی می دیدی و اون فرار می کرد می گفتی افت یعنی رفت الانم مامان اینقدر شیرین حرف می زنی دیروز وقتی غذاتو خوردی به من گفتی مامان میسی برام غذا درست کردی قربون اون حرف زدنت یا وقتی بهت گفتم بهم قول بده گفتی قول قول قوقولی قوقول بعدش هم کلی خندیدی
تقریبا پسرم این اندازه ای بودی که شروع کردی به حرف زدن