برای طاها
سلام طاهای عزیزم:
می دونی مامان وقتی دو سال و نیمت بود و روزهایی بود که داداشی منو اذیت می کرد و شما هم که هنوز کوچولو بودی با خودم فکر می کردم چه جوری می تونم سرگرمت کنم همش به من می گفتی مامان فاشو(پاشو) بریم بازی منم یا در حال دویدن دور خونه بودم یا ماشین بازی
تو اسباب بازی ها هم فقط عاشق ماشینی عزیزم الانم همینطوره یا با هم تونل درست می کردیم وبا ماشینات رد می شدیم یا قطار بازی می کردیم ولی انها همه تا وقتی بود که پرهام ساکت بود همینکه پرهام شروع می کرد تو هم می گفتی با ید با من بازی کنی اهل کارتن نگاه کردن هم نبودی مامان
خلاصه کلی نشستم با خودم فکر کردم چه جوری می تونم سرگرمت کنم یادم اومد یک کارتنی هست به اسم ماشینها که چند سال قبل اسکار گرفته وخیلی هم جالب به بابا گفتم بره اونو واست پیدا کنه
خلاصه گلم
بابا اون کارتن رو پیدا کرد و وقتی برات گذاشتیم تا وقتی تموم شداز پای تلویزیون تکون نخوردی
حالا از اون موقع یک سال می گذره مامان و تو هنوز عاشق اون کارتنی و هر وقت می بینی انگار دفعه اولی که می بینی واینقدر ذوق می کنی که خدا می دونه من وبابا هم اون کارتن رو با وجود اینکه میلیون بار دیدیم ولی عاشقشیم
به خاطر اون کارتن که شخصیت اولش یک ماشین قرمز به اسم مک کوئین به همه ماشینهای قرمز می گی مک کوئین
با کارهای ماتر اون ماشین کنارش اینقدر می خندی قربون اون خنده هات