مادرانه
طاها و پرهام من سلام:
بعضی انسانها اونقدر بزرگ هستند که سالهای سال از وقتی دیگه نیستند هم برای دیگران قابل احترام هستند مثل دکتر شریعتی من از وقتی خودم رو شناختم کتابهای دکتر رو می خوندم چون پدر ومادرم خیلی به کتاب علاقه داشتند این یکی از بزرگترین شانسهای من تو زندگی بود کتابخونه ما پر بود از کتابهای دکتر شریعتی و اوریانا فالاچی و....
همه زندگی من هم تو کتاب گذشت هرچند بعضی وقتها پشیمون میشم می گم کاش همون وقت رو گذاشته بودم آرایشگری یاد گرفته بودم الان وضعم بهتر بود نه از لحاظ مالی حالا بماند......(منظورم این نیست که آرایشگری بده)
حالا معیار آدمها فرق کرده کسی از تو نمی پرسه چقدر سواد داری (منظورم مدرک نیست)چقدر شعور داری چقدر درک داری از دنیا چی می فهمی
حالا هر چی ندونی بهتره خوشحال تری همه می پرسند مدرکت چیه؟خانوادت چطورن؟چقدر ثروت داری؟حالا اگه مثل آدمهای نادان فقط لبخند بزنی دیگران بیشتر دوستت دارن اگه ......
خیلی چیزها رو نمی تونم اینجا بگم ولی عزیزای مامان شما به این چیزها کار نداشته باشید مهم نیست کسی شما رو به خاطر این چیزها دوست داشته باشه خودتون مهمید سعی کنید همیشه مطالعه داشته باشید من از وقتی طاها خیلی کوچیک بود همیشه براش کتاب می خوندم
خودمم همینجوری بودم از سه سالگی عضو کانون بودم خیلی از مادر عزیزم ممنونم که کتاب خوندن رو به من یاد داد اون کتابهای قدیمی هنوز هست برای شما
پسرای من دکتر شریعتی سال ٥٦ فوت کردند ولی هنوز جمله ها و کتابهاشون تازه تازه است اینجا هم چند تا جمله از دکتر شریعتی براتون می نویسم:
آن روز كه همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست
ترجیح می دهم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم وبه کفشهایم فکر کنم
آنچه میخواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمیخواهیم ٬ آنچه دوست داریم نداریم و آنچه داریم دوست نداریم ٬ و عجیب است هنوز امیدوار به فردائی روشن هستیم ساعتها را بگذارید بخوابند . بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست.