تولد دوباره
اینجا میخوام از فرشته های کوچک خودم طاها وپرهام بنویسم که هر نفسشون یک تولد دوباره است همه بچه ها فرشته های روی زمین هستند ...
نویسنده :
مامان سارا
14:26
بدون عنوان
کاش زودتر برات می نوشتم ولی باور کن فرصتشو نداشتم پسرم آخه تو خیلی کوچک بودی که داداشی اومد ولی حالا دیگه سعی می کنم از کوچیکیهای تو شروع کنم تا بعد نوبت پرهام بشه می دونی مامانی تا وقتی برای واکسن ۴ ماهگیت بردمت مرکز بهداشت نمی دونستم چقدر دوستت دارم وقتی می خواستن واکسنتو بزنن فهمیدم خدایا این موجود کوچولو پسر من وچقدر دوستش دارم همون وقتها بود که برای اولین بار خودم بردمت حموم وای چقدر دوست داشتنی بود تا اون موقع با مامان جون می رفت ی حموم خلاصه پسرم هرچی بزرگتر شدی علاقم بهت بیشتر شد و می شه ...
نویسنده :
مامان سارا
14:19
بدون عنوان
وقتی اولین بار طاها را تو بغلم گرفتم یک حس غریبی بود با خودم می گفتم خدایا این موجود کوچولو رو من باید بزرگش کنم وای چه مسئولیت سختی اصلا فکرش رو هم نمی کردم که بتونم با خودم می گفتم خدایا این کوچولو حتی بغل کردنش هم سخته کمکم کن حالا اون موجود کوچولو ۳سال ونیمش و تمام زندگی من وپدرش با شیرین زبونی هاش و قشنگ حرف زدنش تمام دنیامونو پر از شادی کرده پذیرش پرهام راحت تر بود چون بچه دوم بود و اونقدر دوست داشتنی که گذشت زمان رو با این دو تا فرشته کوچک حس نمی کنم دوستتون دارم ...
نویسنده :
مامان سارا
17:55
چشمهای تو
دست های تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی ...
نویسنده :
مامان سارا
10:08
حس تازه
تجربه بچه دار شدن برای هر مادری یک حس ناب وتازه است یک حس عجیب ولی دوست داشتنی اولین باری که فهمیدم طاها رو دارم اونقدر برام عجیب بود که باورش نمی کردم ولی کم کم باهاش انس گرفتم وشد همه چیز زندگیم لحظه به لحظه بزرگ شدنش اونقدر برام قشنگ ومقدس بود که دوست داشتم با یک کلید زمان رو متوقف کنم با اومدن پرهام زندگی یک شکل دیگه ای گرفت سخت بود خیلی سخت آخه ۲سال باهم تفاوت داشتند ولی اینقدر پرهام دوست داشتنی که سختیهاشم زیباست از خدا ممنونم که دو تا فرشته کوچولو رو به من هدیه داد ...
نویسنده :
مامان سارا
10:05