♥♥ فرشته های روی زمین ♥♥

غلبه برمشکلات

طاها وپرهام من: قصه زیر رو بخونید وبدونید که حتی از مشکلات هم میشه برای پیروزی پل درست کرد: کشاورزي الاغ پيري داشت که يه روز اتفاقي ميفته تو ي يک چاه بدون آب . کشاورز هر چه سعي کرد نتونست الاغ رو از تو چاه بيرون بياره . براي اينکه حيون بيچاره زياد زجر نکشه   کشاورز و  مردم روستا تصميم گرفتن  چاه رو با خاک پر کنن تا الاغ زود تر بميره و زياد زجر نکشه .  مردم با سطل  روي سر الاغ خاک مي ريختند اما الاغ هر بار خاکهاي  روي بدنش رو مي تکوند و زير پاش مي ريخت و وقتي خاک زير پاش بالا مي آمد سعي ميکرد بره روي خاک ها .   ...
1 اسفند 1389

خلق اثر هنری

                                                                                                            &...
1 اسفند 1389

داستان پندآموز

دو مرد در کنار درياچه اي مشغول ماهيگيري بودند . يکي از آنها ماهيگير با تجربه و ماهري بود اما ديگري ماهيگيري نمي دانست . هر بار که مرد با تجربه يک ماهي بزرگ مي گرفت ، آنرا در ظرف يخي که در کنار دستش بود مي انداخت تا ماهي ها تازه بمانند ، اما ديگري به محض گرفتن يک ماهي بزرگ آنرا به دريا پرتاب مي کرد . ماهيگير با تجربه از اينکه مي ديد آن مرد چگونه ماهي را از دست مي دهد بسيار متعجب بود . لذا پس از مدتي از او پرسيد : - چرا ماهي هاي به اين بزرگي را به دريا پرت مي کني ؟ مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است ! گاهي ما نيز همانند همان مرد ، شانس هاي بزرگ ، شغل هاي بزرگ ، روياهاي بزرگ و فرصت هاي بزرگي را که خداوند به ما ار...
1 اسفند 1389

شیرین زبونی

سلام طاهای گلم : می دونی مامانی شما یک کمی دیر شروع به صحبت کردن کردی ولی وقتی شروع کردی پشت سر هم کلمه ها رو یاد گرفتی وتند تند حرف می زدی چقدر هم شیرین اولین کلمه ای که یاد گرفتی ترسید بود که می گفتی تسید البته آب و بابا رو قبلش می گفتی یک روز توی حیاط خونه مامان جون یک پرنده اومد نشست تا تو رفتی پیشش اونم پرید ورفت اونجا بود که گفتی تسید من وخاله سحر هم کلی جیغ وداد کردیم وذوق زدیم رنگها رو هم زود یاد گرفتی می گفتی سزب-فسید -ارمز-خلاصه مامان خیلی شیرین حرف می زدی الانم همینطوره یک کلمه ای که من خیلی دوست داشتم وقتی می خواستی بگی نگاه کن می گفتی ناناک من خیلی خوشم می اومد یا مثلا وقتی پیشی می دیدی و اون فرار می کرد می گفتی افت یعنی...
30 بهمن 1389

شیطونیهای طاها وپرهام

  سلام عزیزای دلم: امروز داشتم آشپزی می کردم که مثل همیشه شما دو تافضول اومده بودین دوروبر من و نمی ذاشتین کارمو انجام بده منم به هرکدومتون یک قابلمه دادم با ملاقه و قاشق توی قابلمه هم آب ریختم با یکم لوبیا شروع کردین به آشپزی و آب بازی اگه آشپزخونه رو می دیدین به چه روزی درآوردین البته طاها قبلا از این کارها زیاد کرده پرهامم که کلا شلوغیهاش معرکه است خلاصه کلی شلوغی کردین بعدشم که براتون ذرت درست کردم وقتی می دیدین ذرتها بالا وپایین می رن کلی ذوق می زدید توی این عکس پرهام ۹ماهه شه و طاها۲سال و۹ماه بینی پرهام هم به علت شیطونی زیاد اونجور زخمی شده ...
28 بهمن 1389

برای طاها

سلام پسر گلم : گفتم برات اولین دنودونت ۶ماهه بودی که دراومد شب های عید بود وما رفته بودیم عیددیدنی اینقدر اونجا گریه کردی پسرم که ما مجبور شدیم زود برگردیم شبها خیلی گریه می کردی مامانی و ما مجبور شدیم برات بانوج بگیریم نمی دونی بانوج چی؟الان برات می گم یک وسیله است مثل گهواره دوتا چوب دوطرفش داره وسطش هم یک ملحفه کلفت ومحکم به اون دو تا چوب هم دوتا طناب وصل می شه که یکیشو به بارفیکس اتاقت یکیش رو هم به لولای در وصل می کردیم اینقدر شبها تابت می دادیم تا خوابت ببره من تا صبح تابت می دادم باورت می شه تا دوسالگی یعنی تا وقتی پرهام به دنیا اومد تو توی اون می خوابیدی ولی همه سختیها هم شیرینه ...
27 بهمن 1389

شیوه رفتار با کودک 3تا 5 ساله

همه مادران پس از گذشت دو سال از زندگی فرزند دلبندشان متوجه تغییرات چشمگیر در رفتار و حرکات او می شوند.بهتر است والدین با آشنایی با خصوصیات سنین ۳ تا ۵ سالگی به رشد و پیشرفت کودک کمک بیشتری کنند.   کارشناسان می گویند در این سال ها کودک می تواند راحت تر احساس خود را با کلمات ابراز کند، توانایی کنترل هیجانات، خشم و ترس را پیدا می کند، کمتر به دیگران وابسته است و یاد می گیرد برای وابسته نبودن به دیگران بهتر است خودش کارهایش را انجام دهد. در این مطلب روش هایی که می تواند به بچه ها در این سن کمک شایانی کند، آمده است.   ۱) به او یادآوری کنید که برای شما موجودی منحصر به فرد است. رشد شخصیت کودک شما به طرز نگرش و رفتارها...
27 بهمن 1389

بی ریا ترین عشق به همسر در مقابل ببر وحشی

  نهایت عشق ! یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند. در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی ز...
26 بهمن 1389