♥♥ فرشته های روی زمین ♥♥

ذوق زدن من

سلام طاها جونم:    امروز کلی ذوق زدم قربونت برم آخه شما برای اولین بار بسم الله الرحمن الرحیم رو گفتی اینقدر شیرین گفتی مامان اگه بدونی چقدر خوشحال شدم داشتم سوره توحید رو یادت می دادم هر کار می کردم قل هو الله رو نمی تونستی درست تلفظ کنی به احد هم می گفتی اسد قربون اون شیرین حرف زدنت ولی مامانی من مجبورت نمی کنم چیزی رو یاد بگیری به وقتش خودت یاد می گیری عزیزم راستی یک چیز دیگه طاها که من خیلی دوست دارم وقتی می خوای بگی من نمی تونم نگاه کنم می گی من نگاه نمی کنم مامان    ...
9 اسفند 1389

شیوه های رفتاری مادر در زمان غذا دادن به کودک

  ● اگر مادر در زمان تغذیه کودک هدفهای زیر را دنبال کند ▪ نیازهای تغذیه ای کودک را تامین کند ▪ احساس استقلال کودک را در خوردن غذا برآورده سازد ▪ عکس العمل مناسب و یکنواختی در مقابل رفتارهای کودک ابراز کند ▪ ذائقه او را به انواع مواد غذایی عادت دهد   ▪ محیط سرشار از محبت و صمیمت و بدور از جنجال در زمان غذا خوردن فراهم کند ▪ سفره غذا را در شرایط مناسب که خاطره دلپذیری ایجاد کند فراهم کند می تواند در تغذیه کودک خود موفق باشد . ...
9 اسفند 1389

کودکان نیازبه احساس تعلق دارند

                محل نگهداری کودک باید بر اساس نیاز، با وسایلی تزئین شده باشد که متناسب با سن و جثه او باشد و در ضمن قابل دسترس باشد. هنگام تصمیم گیری برای ترتیب دادن محل زندگی کودک باید به نکات مهمی از جمله احساس امنیت و در عین حال ساختن یک محیط خلاقانه برای او توجه کرد. داشتن یک برنامه روزانه منظم در ایجاد احساس امنیت کودک بسیار موثر است. به این ترتیب کودک با ساختار فعالیت های روزانه آشنا شده و با یافتن جایگاه خود در این برنامه، اعتماد به نفس بیشتری پیدا...
9 اسفند 1389

شروع زندگی با آمدن پرهام

سلام گل پسرای من: با اومدن پرهام زندگی خیلی شیرین ولی سخت شد پرهامی ازمن ناراحت نشی مامان با اومدنت یک دنیای جدیدو آوردی عزیزم ولی میدونی مامان چون طاها کوچیک بود یکم سخت بود قبول کن پسرم چند روز اول که مامان جون اینجا بود بعدش من هرچی با ودم حساب کتابکردم دیدم نمی تونم دوتایی شما رو نگه دارم پس من با مامان جون رفتم خونشون طفلکی مامان جون خیلی زحمت کشید  شبها یا پرهام بیدار بود یا طاها یعنی به عبارتی  تا صبح نمی خوابیدیم سختیش اینجا بود که در یک زمان هم طاها شیشه می خواست هم پرهام شیر خلاصه بعد دوهفته اومدیم خونمون چه اضطرابی داشتم می ترسیدم از تنهایی البته همیشه صبحها یا مامان جون یا خاله ها یک کدوم م...
8 اسفند 1389

داستان چرا من؟

  یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست . قهرمان افسانه اي تنيس ويمبلدون (Arthur Ashe) آرتور اشي به خاطر خون آلوده اي كه درجريان يك عمل جراحي درسال ۱۹۸۳دريافت كرد به بيماري ايدز مبتلا شد. ودربسترمرگ افتاد او ازسراسر دنيا نامه هائي از طرفدارانش دريافت كرد . يكي از طرفدارانش نوشته بود : چراخدا تورا براي چنين بيماري دردناكي انتخاب كرد؟ آرتور در پاسخش نوشت : دردنيا ۵۰ ميليون كودك بازي تنيس را آغاز مي كنند. ۵ميليون ياد مي گيرند كه چگونه تنيس بازي كنند. ...
8 اسفند 1389

داستان پندآموز

  در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل مردم را ببيند خودش را در جايي مخفي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غرولند مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم نداردحاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط بر نمي داشت . نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار داد. ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن سكه هاي طلا و يك ي...
8 اسفند 1389